حکایتهای برگزیده از اسرار التوحید:
از شیخ ما سؤال کردند که از خلق به حق چند راه است؟ به یک روایت گفت: هزار راه بیش است. و به روایت دیگر گفت به عدد هرذره از موجودات راهی است به حق. اما هیچ راه به حق نزدیکتر و بهتر و سبکتر از آن نیست که راحتی به دل مسلمانی رسانی. و ما بدین راه رفتیم واین اختیار کردیم و همه را بدین وصیت میکنیم.
حکایت:
روزی کسی درمجلس شیخ ما قدس
الله روحه برخاسته بود و از مردمان چیزی می خواست و میگفت که من مردی فقیرم. شیخ
گفت که چنین نبایدگفت! بایدگفت: که من
مردی گدایم. از برای آنکه فقر سری است از سرهای خدای عزوجل.
حکایت:
آورده اند که کسی از بغداد
برخاست و به میهنه آمد به نزدیک شیخ ما قدس الله روحه و از شیخ سؤال کرد که ای
شیخ! حق سبحانه و تعالی این خلائق را از برای چه آفرید؟ حاجتمند آفرینش ایشان بود؟
شیخ ما گفت: نی! اما از جهت سه چیز آفرید. اول آنکه قدرتش بسیار بود نظارگی می
بایست! دوم آنکه نعمتش بسیار بودخورنده می بایست! سیوم آنکه رحمتش بسیار بود
گناهکار می بایست!!
حکایت:
شیخ ما را پرسیدند که صوفیی
چیست؟ گفت: آنچه در سر داری بنهی و آنچه درکف داری بدهی و آنچه بر تو آید نجهی!!
حکایت:
شیخ ما گفت: که چون بنده
اندر نماز باز نگرد حق سبحانه و تعالی گوید: منگر! به هر چه می نگری من ترا بهتر
از آنم! به من نگر! چون بار دوم نگرد، خداوند تعالی گوید: منگر! به چه می نگری
بزرگتر وعزیزتر از من؟ چون باز سیوم نگرد گوید برو! به نزدیک آنکه به او می نگری.
دانی که مرا یار چه گفته است
امروز جز ما بکس اندر منگر دیده
بدوز
حکایت:
درویشی از شیخ ما سؤال کرد که ای شیخ! او را از کجا جوییم؟ شیخ ما گفت: کجاش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی به صدق در راه طلب نهی در هرچه بنگری او را بینی.
حکایت:
وقتی جماعتی از بزرگان پیش
شیخ ما بودند. یکی از ایشان گفت: ما هرچه بگوییم بکنیم. شیخ ما گفت: آنٍ ما برخلاف
اینست. ما هر چه بیندیشیم آن کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر