یکی از عوام فریبی هایی که رضاخان برای جلب حمایت مردم انجام داد حضور در مراسم عاشورا و تاسوعا و شرکت در دستجات بود، که این نیز خود گواهی محکمی بر عوام فریبی وی در ابتدا و سرانجام کار شومش بود.
سلیمان بهبودی دربارهی این کار رضاخان
می نویسد:
«در مراسم عزاداری ایام محرم، نظامی ها
هم به رقابت با یکدیگر دسته راه می انداختند. قزاق ها در همان میدان مشق قسمتی که
از انبار خواربار بود به نام تکیه تزئین می کردند و اغلب رجال هم دعوت می شدند...
از دسته های مهم عزاداری در آن موقع هم یکی دسته قزاقخانه و یکی هم چالمیدان بود.
دسته که راه می افتاد معمولاً سران
دسته، پیاده در جلو دسته بطور جمعی در حرکت بودند.
حضرت اشرف (رضاخان سردار سپه) و سایر
درجه داران ارشد از قبیل سرتیپ و میرپنج جلو دسته قزاق بودند و شخص معینی که در
دامن خود کاه داشت کاه به طور پراکنده بر سر دیگران کاه می پاشید و موزیک عزا هم
مترنم بود.
یکی از روزها که از سمت بازار دسته قزاق
خیلی مفصلی به خیابان ناصریه در حرکت بود و سینه زن های قزاق نوحه خوانی می کردند
و مجتمعاً سینه می زدند و دم گرفته بودند و این نوحه را می خواندند:
اگر در کربلا قزاق بودی حسین بی یاور و تنها نبودی
بین مردم که کنار خیابان برای تماشا ایستاده
بودند تعدادی از اهالی رشت که در زمان میرزا کوچک خان در زد و خورد با قزاق مورد
غارت و چپاول قرار گرفته و ناراضی بودند در جواب نوحه خوانی قزاق ها آن ها هم نوحه
ساخته و می گفتند:
اگر در کربلا قزاق بودی چادر از سر زینب ربودی
تا زمانیکه رضاخان بود و رضاشاه نشده
بود در جذب علما و فریفتن مذهبیون سنگ تمام می گذاشت در عاشورا، پیشاپیش دسته های
سینه زنی قزاقها به راه افتاده پای خود را برهنه، به سر و کله اش کاه و گِل میریخت
و در شام غریبان، شمع گچی به دست گرفته به نوحه خوانی میپرداخت (روزنامه خاطرات
عين السلطنه...ج8ص16)
عبدالله مستوفی مینویسد: «به تكیهی
تركها رفتم دسته جات مختلف با شمعهای گچی كه در دست داشتند نوحهی شام غريبان
خوانده، میرفتند. يك مرتبه متوجه شدم كه دسته ای كه لباس خاكی قزاقی بر تن
دارند، وارد تكيه شدند همينكه جلوتر آمدند ديدم سردارسپه در پيش و عدهی پنجاه شصت
نفری، از افسران قزاقخانه هستند كه سرلشكر امان اللّه جهانبانی امروز و سرلشكر
عبداللّه خان امير طهماسبی، با بازوبندهای مشكی و سر برهنه هريك يك شمع گچی دست
گرفته، نوحهی «گلميشخ ای شيعه لر» را افتان و خيزان، خوانده و از مجلس خارج شدند.
وزير جنگ و شام غريبان؟! و آن هم با سر و پای برهنه؟!» (شرح زندگانی من...ج3ص۴۶۱).
عين السلطنه نیز می نویسد: رضاشاه اول خيلی
تظاهر می كرد جلوی دسته سينهزن می افتاد «خودم ديدم شب عاشورا، شمع به دست گرفته
با تمام افسرها مسجد به مسجد میرفت، شب غريب می گرفت، امير لشكرها مثل خدايارخان،
جان محمدخان، عبداللّه خان و غيره نوحه می خواندند، مثل ابر بهار گريه می
كردند...جلوی آنها سردار سپه حركت می كرد سروپای برهنه...» (روزنامه خاطرات عين
السلطنه...ج8، ص6506)
شخص معینی هم که در دامن خود کاه داشت
به طور پراکنده بر سر دیگران کاه می پاشید...
قزاقها وقتی شور می گرفتند فریاد می
زدند:
"اگر در کربلا قزاق بودی حسین بی یاور و تنها نبودی"
اما در مقابل، در تکیه گیلانیها که دوستدار
نهضت کوچکخان و متنفر از قزاقها بودند، فریاد می زدند:
"اگر در كربلا قزاق بودی. عبا و كفش از حسين ربودی...
كه بعدها اين بيت در جريان «كشف حجاب»
به شكل زير هم خوانده شد:
"اگر در كربلا قزاق بود. حجاب از سرِ زينب ربودی...
البته در مورد این بیت که«اگر در كربلا قزاق بودی
...» مرحوم سیدمحمد کمره ای هم باتوجه به تعدی و ظلم قزاقها به مردم، گفته بود:
«...اگر بودند، شب عاشورا را به امام
مهلت نمی دادند و همان شب كار را تمام كرده بودند»!(روزنامه خاطرات سيد محمد كمره
ای...ج2ص1147)
یک بار يكی از اين دسته جات طفلان مسلم
درست كرده بودند يك مردک نتراشيده نخراشيده هم زره و كلاهخود نموده حارث شده بود،
چند تركه به دست گرفته طفلان مسلم را چوبكاری می كرد. يك مرتبه رضاخان سردارسپه
از تخت به زير آمد و به سمت جناب حارث رفت. حارث به گمان اينكه جايزه خواهد گرفت
و رضاخان از اين چوبكاری خوشش آمده، بنا
كرد شديدتر زدن.كه سردارسپه رسيد طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچه ها را
آزاد نموده بنا كرد حارث را چوب زدن.«صدای زنها از هر طرف بلند شد:
"قربانِ دستت برويم، قربان چوب
زدنت برويم. پس از چوبكاری رفت و دوباره به جای خود جلوس كرد» (همان...ج8ص6502)
البته رضاخان با این اعمال تاحدودی موفق
به جذب علما شد، به طوری که از بين علما تلگرافهايی از نقاط مختلف ارسال و آرزو میكردند"خداوند
عمر ابدمدت رضاخان را به حكومت امام زمان متصل كند"! و به نوشته عبدالله مستوفی،
علمای نجف برای او از خزانهی اشياء نفيس نجف، يك تمثال خيالی علی (ع) را فرستادند
و او به این مناسبت به وزارت معارف دستور داد جشن بگیرند (شرح زندگانی من...ج3ص ۶۱۳)
برخی روزنامه نگاران هم «اين مرحمت عظمی را بر اثر استدعای كافهی
مراجع تقليد نجف از آستان شاه ولايت دانسته و قبول اين استدعا را از طرف شاه ولايت،
يكی از الطاف آن بزرگوار نسبت به رئيس الوزراء، وانمود كردند!! سردار سپه هم روز
جمعهی ۱۳۰۳باستقبال
اين تمثال بحضرت عبدالعظيم رفت، و با تمثال كه بسينهی خود زده بود در آنجا جشن
مفصلی برپا کرد و موضوعِ تبريك عمومی واقع گرديد از همه مضحكتر، دعوت و حضور سفير
تركيه و سفير افغان در این جشن بود(عبدالله مستوفی ... ج3ص ۶۱۴)
اما این حرکاتِ متظاهرانه، موقتی و تا ۱۳۰۴بود. به محض اینکه از نردبان
قدرت بالا رفت دیگر نیازی بدان کارها نداشت. چون اکنون، قزاق و نظمیه داشت در نتیجه
180درجه چرخید، مخصوصا پس از سفر به ترکیه با اقداماتی چون سربازیِ طلاب و کشف
حجاب، رابطه شاه و علما به هم خورد، محدوديتهای سفت و سختی برای عزاداری روز
عاشورا وضع كرد و عزاداری در بیرون ممنوع شد. حتی برای این که مردم را از روزه
گرفتن بازدارند، عمدا توپِ افطار و سحری را پس و پیش کرده «توپ افطار را نيم ساعت
بعد از مغرب و توپِ سحر را يكی دو ساعت جلوتر از طلوع فجر، میانداختند تا مردم را
كه ساعت نداشتند به واسطهی درازی ساعات روزه، از روزه داری بری میكردند»(شرح
زندگانی من...ج3ص۲۷۲)
این داستان
شعارهای عوامفریبانه را امروز هم میتوان در قیام مردم ایران دید. گویا تاریخ برای
دیکتاتورها تکرار میشود و آنچه که دیکتاتور باید از آن عبرت بگیرد غافل است.
در آن روزگار
دیکتاتور پهلوی برای خوش رقصی در مقابل اذهان مردم و برای شیرین کردن تلخکامیهای
جنایتکارانهی قزاق در ایران به شعارهای عوامفریب و البته بازی با احساسات مذهبی
مردم روی آورد. مردم هنوز جنایات و کشتار قزاق را در تبریز و در مشهد فراموش نکرده
بودند. هنوز خاطرات بمباران مجلس شورای ملی توسط بریگاد قزاق روس به فرماندهی لیاخوف
روسی، از اذهان مردم پاک نشده بود. هنوز صدای توپهای روسی که مناجات زائران حرم
رضوی را شکافت و مردم را به خاک و خون کشید، در گوشها طنین داشت. ...
رضا خان آمده بود،
تا نیروی قزاق را در نظر مردم مقدس کند و آب پاکی بر دستان آنها و البته خودش بریزد.
چرا که رضا خان شصت تیر، از فرماندهان قزاق بود و نیاز داشت که اذهان را از گذشته
ننگین و تاریک خود پاک کند.
این بود که شعارهای
انحرافی را در جامعه به راه انداخت و پر واضح بود که مردم آن را به چیزی نمیخرند و
رضاخان و نیروی قزاق آبرو باختهتر از این بودند که بتوانند یک شبه، تاریخ را به
نفع خودشان برگردانند.
دیکتاتور ولایت
فقیه نیز همین راه را در پیش گرفته است. اما این بار اشتباهی، دخیل را به گور
رضاخان قزاق بسته است. وزارت اطلاعات برای انحراف اذهان مردم از سمت و سوی
سرنگونی، شعار رضاشاه روحت شاد را چنان در فضای مجازی طنین انداز کرده که گویا
مردم ایران میخواهند از چاه ولایت بیرون آمده به چاه رضاخان میرپنج درافتند.
اگر آن روزگار
مردم پاسخ شعار رضا قلدر را اینگونه دادند که اگر در کربلا قزاق بودی حجاب از زنان
ربودی، این روزها مردم شعار میدهند نه شاهچیام
نه شیخچی میلت چیام میلتچی.... مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر