منشاء مشروعه بواقع نه درد خلق و تحقق
آرمانهای اسلامی بلکه رسیدن به آمال شخصی و تشفی انگیزههای فردی بوده است. او در
این کار بیش از همه در پی ارضاء تمایلات قدرت طلبانه و حفظ موقعیت اجتماعیای
بودکه داشت. این مرد از یکسو به شکوه و آرایش زندگی و به نام وآوازه دلبستگی بسیار
میداشت و اسب و کالسکه بسیج کرده همیشه با دستگاه اعیانی میزیست. توده و کشور و اینگونه
چیزها نزد او ارجی نمیداشت.
در فردای کانون توپخانه شیخ فضل الله
نوری و عدهای از آخوندهای وابسته به او به اوباش توپخانه پیوستند و در میدان زیاده
از هزار نفر معمم گرد آمد. شعار آنها این بود: مشروطه نمیخواهیم ما دین نبی خواهیم.
اوباش توپخانه آزار طرفدار مشروطه را تا حد قتل به فجیعترین وضع هم پیش بردند.
مثلا میرزا عنایت نامی را دستگیر کردند و پس از غارت ۷۰۰ تومان پول و ساعت طلاب او
نخست با رولور به او تاخته چند تیری زدند و سپس با قداره زخمهای بسیار رساندند و
چون او بیجان افتاد پسر نقیب السادات ( یکی از تیولداران مشروطه) پیش آمده و دیگران
را به کنار رانده و چنین گفت: ای حضرات مسلمانان شاهد باشید و در نزد جدم روز قیامت
شهادت دهید که من در راه دین اول کسی هستم که چشم مشروطه طلبان را بیرون آوردم. این
را گفت و با کارد چشم آن جوان را کند. سپس او را از درخت آویختند که هر یکی از
اوباشان قدارهای به او میزدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر