هنر خوشنویسی، ادبیات و تاریخ ایران و مقالات سیاسی

حکایتی از سعید نفیسی

 


مرحوم دهخدا پی در پی سیگار می‌کشید و خاکستر سیگار و چوب سوخته کبریت را هر جا می‌رسید می‌انداخت.

از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر سوخته کبریت چیزی نوشت و یادداشت کرد. خدا میداند چند بار دیدم که در پی مداد خود می‌گردد و هرگز به یاد نمی‌آورد آن را کجا گذاشته است. روی هر کاغذ پاره‌ای که می‌یافت یادداشت می‌کرد.  مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پاره‌ای که سیگار در آن پیچیده بودند در حضور من چیزی می‌نوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره می‌کرد و روی چوب سفید آن یادداشتی می‌کرد.

برگرفته از کتاب: خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی

نویسنده: سعید نفیسی


اشتراک:

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پربیننده‌ترین مطالب

Featured Post

۲مرداد ۱۳۷۹ درگذشت احمد شاملو شاعر شاعران خورشید درخشان آسمان ادب ایران

  احمد شاملو ( ۲۱ آذر ۱۳۰۴ – ۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد و الف. صبح، شاعر، فیلم‌ساز، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس و از ...

Advertisement

Main Ad

بايگانی وبلاگ

جدیدترین مطالب