..
از توده عامی نیز همان کوشش را
به کار میبردند و چون راه به جاهای بالاتر نداشتند و نمیتوانستند وزیر یا نمایندهی
مجلس بشوند رو به دستهی مجاهدان میآوردند و هر یکی تفنگ شکسته کهنهای پیدا کرده
و مچپیچ بپا بسته در کوچهها میگردید وخود را مجاهد مینامید. این داستان در خود
تهران شهرت داشته و اینان را مجاهدان روز شنبه میخواندند. زیرا روز آدینه که محمد
علیمیرزا از میان رفته جنگ فرونشست از فردای آن اینان پدید شدند. اینان بیش از دیگران
به آزار مردم میکوشیدند و خود بایستی
بکوشند. زیرا از مجاهدی همین یک نشان را داشتند و بس. این سبکیها در تهران همیشه
فراوانست و از هر چیزی تنها برویه کاری خرسند میگردند.
ـ در اینهنگام شمارهی
روزنامهها نیز رو بفزونی داشت و گذشته از روزنامه نگاران پیشین کسان دیگری به این
کار پرداخته بودند. ولی چه مینوشتند؟ چه میتوانستند نوشت؟ کدام راهی را بر روی خود
باز میگذاشتند؟ یکمشت بیمایه خودشان هم نمیدانستند چکارهاند وچه میخواهند! یکدسته وزیر یا
نمایندهی مجلس گردیده یا بکارهای بزرگ دیگری دست یافته و یکدسته بیبهره شده
هیاهو مینمودند....
تاریخ هیجده ساله صفحه ۷۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر