گمان می فرمایید که ما بی خبر و بی عبر بوده ایم یا انسان نبودیم و عرض حمیت
نداشتیم و در عالم بشریت بیحقوق ماندیم؟ اگر چه نسوان هستیم ولی نسیان نداریم.
تمامی نوع پرستان و وطن خواهان را هر خدمتی که می نمایند و هر زحمتی که میکشند میبینیم.
ولی چاره نداشتیم. ما در این مدت جمعی از وطن پرستان بودیم که در روز فیروزی
مشروطه طلبان مسرور و خوش وقت میشدیم در هنگام بدبختی و فلاکت گریه می نمودیم. در
هیچ مجلس و محفل ما را راه نمی دادند ... خدا میداند که آن روزهای سیاه تاریخی
هرگز فراموش نخواهد شد. در سوگواری جوانان آذربایجان آذرها به جان داشتیم و شبهای
دراز را در شهادت نهنگان حریت دریاوار خروشیدیم و خواهرانه بر جگر ریش نمک پاشیدیم
و لباس نو بر تن نپوشیدیم و آب گوارا ننوشیدیم. اطفال خود را ننواختیم. تا
سحرگاهان می نالیدیم و چاره می اندیشیدیم و راه نجات و خلاصی را جست و جو می نمودیم که شاید ما نیز خاری از سر راه
نوع برداریم و در خدمت فرزندان وطن قدمی برداریم. هاتفم خبر داد و وجدان گواهی
آورد که های! های! شما اولین معلم اولاد وطن هستید. نخستین لغت را مادران به بچگان
یاد میدهند. بچه آینه اخلاق و اطوار مادرش است. پس ما بهتر میتوانیم از عهده
تربیت اطفال برآییم. بهتر این است که دبستانی
بنیاد نهیم و دبیرستانی برای دختران وطن بنا گذاریم که در آینده در سر هر خانوار
یک خانم دانشمند آماده نماییم و از پستانش شیر حب وطن به دهان نوزادگان برسد تا در
هنگام لزوم سزاوار قربانی و خدمت باشد...
اینجا تهران است صفحه ۲۸۳
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر