یکی از اولین کسانی که شاه ( محمد علی شاه) شکست خورده را پس از پناهنده شدن به زرگنده ملاقات و وضع دلخراش او را از نزدیک مشاهده کرد عمهاش زن ظهیرالدوله بود. او در نامهای که به شوهرش نوشته، وضع محمد علی شاه را در داخل سفارت روس با جملاتی مؤثر شرح میدهد و مینویسد:
چند روز پیش رفتم کامرانیه و شنیدم که شاه گفته دلش میخواهد مرا ببیند . فرداش کالسکه خبر کردیم و به اتفاق فروغ الملوک رفتیم زرگنده. کالسکه تا پای عمارت بزرگ رفت. در آنجا پیاده شدیم و رفتیم نوی سالن بزرگ. از نوکرهای شاه فقط عبدالله خان خواجه، مجللالسطان یک آبدار و یک قهوهچی، باقی مانده و دیگران همه او را ترک کرده و رفتهاند. پس از چند دقیقه شاه وارد شد. چه شاهی؟ چه شاهی؟ ای بیچاره شاه! چه عرض کنم. راستی هر کس او را در این وضع میدید دلش میسوخت. تا چشمش به من افتاد بیاختیار شروع به گریه کرد و گفت: عمه جان دیدی چه بسرم آوردند؟ عرض کردم هیچ کسی کاری به شما نکرد. همه را خودتان باعث شدید. پس حالا که آمدهاید سفارت اقلا کار را از این بدتر نکنید و بعد شاه نشست روی نمیکت و هر چه اصرار کرد که من هم کنارش بنشینم قبول نکردم و پائین نشستم. او هم از روی نمیکت برخاست و آمد و پهلوی من نشست و گفت: عمه جان ، مرا سرزنش نکن که به سفارت اجنبی پناهنده شدم. آمدنم از ترس نبود! دیدم این سلطنت دیگر به دردم نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و همه را کشتم. باز رعیت ایران این نوکرهای نمک بحرام مرا دوست نخواهند داشت. تک و تنها با یک ممکلت دشمن چه کنم! هر قدر هم با اینها خوب رفتار میکردم باز نتیجهاش همین بود که می بینی. اگر نیامده بودم به سفارت روس، می ریختند و در همان قصر سلطنتآباد مرا میکشتند و زن و اولادم را اسیر میکردند. فکر کردم همین بهتر است بیایم به سفارت که اقلا جانم و ناموسم در امان باشد.
کتاب سیمای احمد شاه
قاجار دکتر محمد جواد شیخ الاسلامی ۱۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر