یکی به نزد جنید آمد. وی را گفت: از کجا میآیی؟ گفت: حج بودم.
گفت: حج کردی؟
گفت: بلی.
گفت: از ابتدا
که از خانه برفتی و از وطن رحلت کردی از همه معاصی رحلت کردی؟
گفتا: نی!
گفت: پس رحلت
نکردی.
گفت: چون از
خانه برفتی و اندر هر منزلی هر شب مْقام کردی، آیا مْقامی از طریق حق، اندر آن مْقام،
قطع کردی؟
گفت: نی!
گفت: پس منزل
نسپردی.
گفت: چون مْحرم
شدی به میقات؛ از صفات بشریت جدا شدی، چنانک از جامه؟
گفتا: نی!
گفت: پس مْحرم
نشدی!
گفت: چون به
عرفات واقف شدی آیا اندر کشف، مشاهدت وقف پدیدار آمد؟
گفتا: نی!
گفت: پس به
عرفان نه استادی؟
گفت: چون به
منزل شدی و مرادت حاصل شد، همه مرادها را ترک کردی؟
گفتا: نی!
گفت: پس به
مْزدلفه نشدی.
گفت: چون طواف
کردی، خانهی سٍر را اندر محل تنزیه لطایف
حضرت جمال حق دیدی؟
گفتا: نه!
گفت: پس طواف
نکردی!
گفت: چون
سعی کردی میان صفا و مروه، مقام صفا و
درجهی مروت را ادراک کردی؟
گفتا: نی!
گفت: هنوز سعی
نکردی!
گفت: چون به منا
آمدی، نیتهای تو از تو ساقط شد؟
گفتا: نه!
گفت: هنوز منا
نرفتی!
گفت: چون به
منحرگاه قربان کردی، همهی خواستهای نفس را قربان کردی؟
گفتا: نی!
گفت: پس قربان
نکردی!
گفت: چون سنگ
انداختی، آیا هر چه با تو مصاحبتی کرد از معانی نفس، همه بینداختی؟
گفتا: نه!
گفت: پس هنوز
سنگ نینداختی و حج نکردی! باز گرد! و بدین
صفت حج بکن تا به مقام ابراهیم برسی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر