« پس از پایان تحصیلاتم در فرانسه و سوئیس و اخذ
دکترای حقوق ـ حدود سال ۱۲۹۸ ـ به ایران بازگشتم. یکی از کارهایی که آن زمان کردم
نوشتن مقالهای در یک مجله حقوقی و علمی بود. پس از انتشار آن مقاله بعضی از علماء
نظریه مرا بر خلاق شرع دانستند که موجب یاس و نا امیدی من شد...
در این فکر بودم و به خود میگفتم اگر از زحماتی که
در راه تحصیل کشیدهام، راجع به یکی از اصول حقوقی نتوانم اظهار عقیده کنم و دچار انتقادات
بیجا و ناروای اشخاص بشوم در راه خدمت به مملکت چطور میتوانم از معلومات خود
استفاده نمایم؟
در همین موقع مسألهی دیگری پیش میآید. شخصی نام
مصدق را در لیست ۱۲ نفرهای برای نمایندگی مجلس شورای ملی مینویسد. در این لیست
نام کسی هم که متهم به تطمیع دیگران برای نماینده شدنش بوده قرار داشته و این لیست
در مجلس شورا مورد اعتراض قرار گرفته بود. این مسأله موجب بدنامی برای دکتر مصدق
شده بود.
دکتر مینویسد:
از این پیشآمد آن قدر متأثر شده بودم که به من
حالت تب دست داد و مادرم که از من عیادت نمود علت را سؤال کرد و بعد از این که
گفتههای مرا شنید، اظهار نمود:
«ایکاش به جای حقوق در اروپا طب تحصیل کرده بودی.
مگر تو نمیدانی که هر کس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد باید خود را برای
هرگونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آید تحمل نماید؟ چون میدانم
که تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدایدی
است که در راه مردم تحمل میکنند.
این بیانات آن هم از زبان مادری که مرا بسیار دوست میداشت
و غیر از خیر جامعه نظری نداشت، آن قدر در من تأثیر نمود که آن را برنامهی زندگی
قرار دادم و از آن به بعد هر فحش و ناسزا که شنیدم خود را برای خدمت به مملکت بیشتر آماده و مجهز
دیدم.
دکتر مصدق کتاب« خاطرات و تألمات مصدق» صفحه ۸۴
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر