در قدیم در بیرون میدان شوش فعلی که خندق بود مردی در گودالهای آن زندگی میکرد که قنبر سیاه نام داشت و اموراتش از راه دزدی مصالح ساختمانی میگذشت . به این صورت که شبها با الاغ خود گچ و آهک و آجر و مثل اینها را از سر کوره ها دزدیده و پشت دکانهای مصالح فروشی دم دروازه ها ریخته و صبح پولشان را میگرفت .قنبر سیاه بسیار زشت و سیاه چرده و با موهائی ژولیده درهم تنیده بود با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی میکرد و زمستان ها از روستاهای اطراف گندم دزدی و جو دزدی مینمود.
در یکی از شبهای پائیزی که در جاده تقی آباد ورامین جوال الاغ خود را پر کرده و بطرف شهر می آمد در تاریکی بیابان صدای ناله زنی بگوشش میرسد. و چون به رد صدا میرود زن جوانی را مینگرد که بر روی زمین پیچ و تاب میخورد و خدا خدا می کند. چون کبریت کشیده به تفحص بر می آید معلوم میشود که زن حامله پا به ماهی است که نزدیک وضع حملش رسیده و شوهرش هفته گذشته فوت کرده و مادر شوهرش وی را از خانه بیرون انداخته ناچار روانه شاه عبدالعظیم گردیده که میان راه درد امانش را بریده و از پا درش انداخته.
قنبر چون داستان را میشنود جوال گندم را از روی الاغش خالی کرده و زن را سوارش نموده در شهر ری به عنوان خواهر به خانه ای سپرده و وسائل زایمانش را فراهم می کند. بعد الاغش را فروخته لوازم زندگی و مایحتاجش را مهیا کرده و تا زنده است مخارج زن و پسری را که به دنیا آورده متحمل میشود. بعد از سالها عمرش سپری شده و دار فانی را وداع می کند اما داستان در اینجا خاتمه نیافته و به بعد از مرگش هم منتقل میشود. در این هنگام قنبر سیاه را برای غسل و کفنش به مرده شور خانه میبرند و هم زمان حاج محمود نامی از محله صابون پز خانه فوت می کند و جسد او را هم به مرده شوی خانه میاورند.
این حاج محمود مرد ثروتمندی بوده که ده ها خانه و دکان داشته و مقبره مجللی
در حرم شاه عبدالعظیم برای خود بنا کرده بود . علت مرگش هم این بود که مستاجر یکی
از خانه هایش دو ماه کرایه را پس انداخته و امروز و فردا می کرد، حاج محمود هم که
طاتقش طاق شده بود رفته و اثاثیه اش را وسط کوچه ریخته و در را برویش قفل می کند و
چون در این گیر و دار تقلای زیاد کرده و حرص و جوش می خورد عرق کرده و سینه پهلو
نموده و تخته بند میشود و سحر همان شب به آن دنیا مسافر میشود.
بگذریم قنبر سیاه را شسته کفن کرده و حاج محمود را هم غسل و کفن می کنند .
جنازه هر یک را نزدیکان تحویل گرفته و روانه میشوند، آن موقع ها بیرون خندق میدان
شوش قبرستانی بوده به نام ۱۴معصوم و همچنین آب انباری به نام آب انبار حاج قاسم که
اطراف آن هم قبرستان کهنه ای بوده . قنبر را به قبرستان کهنه بیرون دروازه شوش که
به درواز ه عبدالعظیم معروف بود برده و حاج محمود را به حرم شهر ری.
هنگامی که تلقین خوان حاج محمود در حرم شاه عبدالعظیم روی میت را کنار میزند
سیاه کریه و بدهیبتی را می نگرد که زشت تر از آن ندیده بود اطرافیان هم آن را نتیجه
کردار حاج محمود تصور کرده و لب فرو بسته و قبر را از خاک پر می کنند و می روند.
از آن طرف تلقین خوان در قبرستان کهنه ۱۴ معصوم هم روی قنبر سیاه را
باز کرده و چهره ای سفید و سر تراشیده و ریش خضاب گرفته و به قیافه حاج محمود می بینند
. اندک اندک مطالب سر زبانها افتاده و معلوم میشود که اشتباها جنازه ها جا به جا
شده و اما دیگر کار از کار گذشته و نبش قبر حرام و حاج محمود در قبر قنبر سیاه و
قنبرسیاه در مقبره اختصاصی حاج محمود میخوابد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر